زکریازکریا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

بزرگ مرد کوچک:زکریا

نوش جونتتتتتتتت!

زکریا دیگه اجازه نمیده من بهش غذا بدم! فقط باید خودش بخوره منم که ندید بدید کارها و خواسته های جدیدشم !!!! میشینم و ماتش میشم... ریز ریز و کوچولو قاشق شو پر میکنه و میبره سمت دهانش و در این مسیر فقط چندتا دونه برنجش توی قاشقش میمونه و بعد میگه: هاااااااام   و گاهی هم از قاشق خسته میشه و میزنه اون شبکه! و من هم که مرده اینم که زکریا یادبگیره زندگی زیاد هم سخت نیست ! تازه بدون قاشق مزه اش بیشتره!   و حالا رو چی میگید؟ زکریا توی خواب داره سیب زمینی سرخ کرده می خوره خوراکی که با هیچ چیزی حاضر نمیشه عوضش کنه!     ...
30 تير 1392

بازی دومینو با خشت خانه سازی

هم برای دقت هم برای حوصله هم برای هوش و هم برای لذت بردن از بازی بچه های 2 ساله مناسبه امتحان کنید بازی مورد علاقه ی زکریا دومینو با خشت های خانه سازیه     برق نگاهت از کشف این حقیقت که با هول دادن یکی بقیه میفتن ولی هنوز به دلیلش فکر نمی کنی و فقط از لذت زیبایی افتادنش شاد میشی عزیزکم : روزی میرسه که با این واقعیت تلخ در زندگی اجتماعیت آشنا میشی که گاهی با انداختن یک نفر ... ...
29 تير 1392

بازی های کودکانه و خشت های اول چیدمان شخصیت آینده...

سرگرممممممممممممممممممم بازی مثل آدم های بزرگی که سرگرمممممممممممممممممممممم کارند... و مگر غیر از این است که بازی شان از کار آدم بزرگ ها برایشان مهم تر است.       و این خانه ی شان را چقدر دوست می داشتنددددد. مواظبش بودند هیچ بنی بشری نزدیکش نشود تا مگر خانه شان خراب نشود... پ ن 1: ما اینقدر مواظب خراب نشدن آرزوهای اونها هستیم؟ ...
29 تير 1392

مادرانه هایم (2)...

فوران محبت والدین خوب است یا نه؟ این چند خط نوشته را یک مادر می نویسد فقط یک مادر ... نه کارشناس امور تربیتی ، نه پزشک روانشناس فقط مادرانه هایم است... یادم می آید نهایت محبت والدینم یک نگاه عمیق با محبت بود و شاید دست نوازشی بر سرمان. تعداد خواهر و برادرهایم زیاد بود و هیچ وقت به خودمان اجازه نمی دادیم بی محابا بپریم بغلش(پدر را می گویم) یا شیطنت کنیم. خیلی حرفم قدیمی نیست. دهه ی شصتی ها را می گویم. البته درست است که جنگ بود و بمباران و ... ...حالا که کودکم را نگاه می کنم، محبتش می کنم نه ده بار و بیست بار دورش میگردم... چقدرش دلیل آرزوهایم است؟ چقدرش دلیل مادری است؟ چقدرش برای اوست؟ تک فرزندی چقدر می تواند خوب باشد؟ بچه ک...
29 تير 1392

اولین شهربازی...

خیلی آرام و متین اول تمام وسایل و بازی ها و آدم ها رو نگاه کردی... بعد فقط یه لبخند کم گوشه ی لبت انگار راضی بودی از جایی که اومدی ولی وقتی بعد از چهار ساعت بازی از شهربازی اومدیم بیرون... صدای جیغ و داد و خنده ات با هم توی گوشم پیچیده بود... تا زیبایی همه ی صداها رو واسم بی رنگ کنه
25 تير 1392

معنای بودنم...

از وقتی که تو آمدی همه ی رنگ ها واقعی اند... و چه بی صبرانه در انتظار زادروز دومین سال میلادت روزها را می شمارم بیست و هفتم شعبان دوسال پیش ... حالا مصادف شده با شب شهادت مولا امیرالمونین که همین چند وقت پیش با آن قدم های کوچکت زائر حرم باصفایش بودی و من با این دل مادرانه ام تو را به دستش سپردم... زیبایی آفرینم!    
11 تير 1392

آلودگی هوای کرمانشاه!!!!

یه وقت فکر نکنید من مامان شلخته ای هستم ها!!!!!!!!!! این میز کمتر از 24 ساعته که دستمال کشیده شده ولی این حال و روزشه! حالا ببینید این کوچولوی زیبای من و بقیه ی بچه های دوست داشتنی این استان توی چه هوای آلوده ای از گرد و غبار نفس میکشن! البته این عکس رو به خاطر نقاشی های درهم ولی بامعنای زکریا گرفتم که چندتاخط درهم کشید و گفت : آدا آدا هو    هو   (یعنی : یک چیز ترسناک کشیدم) و اون بالایی هم شکلکی که خودم هنرنمایی کردم...   ...
5 تير 1392
1